دودازسُخن برآید
فروغ ازلندن فروغ ازلندن

  ساعتی بِنشت رفت
هرخُمارازباده شد سرشار،دیدم مَست رفت
پَیکِ دستِ دگران بِگرفته و بِشکست رفت
ساقی ازلُطف ومحبت یک نگه بر ما نکرد
درحضورِ جام ما یک قامتی نشکست رفت
قاصدم آورد پیام گفت اززبانِ خاص و عام
بارقیبا ن بیوفا درکوچه دست بَردست رفت
من همان صیادِ بَد بخت ام که صیدم بار ها
هرکجا ازجال و تور افتاده واز شَست رفت
پیش مهرویان کجا دارم تواضع بعدِ از این
رشته های دوستی راهرکدام بِگسست رفت
هریکی بَرنوبهٔ خود لاله سان داغی گذاشت
آتش اندر مجمری افروختـه ،بگذشت رفـت
بِسملانرا بال و پَربشکسته ازرویِ وفاست
نازنین در دامِ زُلفش هر دلی را بَست رفت
شوخِ مه پیکرکه میدانست خرابـش گشته ام
چون غزالِ وحش ازپیشم بخیزوجَست رفت
از برایِ آنکه سوزاند مرا در عشقِ خویش
بَرسرِ خوانِ فروغ چند لحظهٔ بِنشست رفت
            3/9/2013
  باتقدیم احترام فروغ ازلندن
به استقبال مشاعرهٔ که ازطرف آقای فرخاری براه انداخته شده است

          
شد سال ها فغانی از سوختن برآید
درانتحارو راکت جانها زتن برآید
با آه وناله هرجا شوروفغان نمایند
فریادِ بینوایان از مرد و زن برآید
زاغ وزغن بهرسو قرقر کنان لافَد
بلبل جواب دادند کاو از چمن برآید
باسنگِ جهل دایم دلهایِ را شکستند
از تیشه ها بهر جا گردِ شکن برآید
درفکرو درتخیل خاراز نفاق روید
ازبینِ خار زاری سرو سِمن برآید
ازخامهٔ من و تو بویِ دو رنگی آید
زآنرو صدای دشمن ازانجمن برآید
افرادِ پاک طینت محکومِ جبرِتاریخ
یاخاروزار بمیرد،یا از وطن برآید
بعداز وفات ما را قبرو مزار نیابی
درزندگی بِسوزم دود ازسُخن برآید
برامرِخالقِ من چون سُوررا دمیدند
آنجا فروغِ عاشق با کوهکن برآید
         2/9/2013
  باتقدیم احترام
 








September 4th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان